شما اینجا هستید

زندگی،آثار و احوال استاد سید جلال الدین آشتیانی در گفتگو با استاد سید محمد موسوی

مصاحبه چاپ شده در نشریه فروغ اندیشه به نقل از سایت ashtiyani.ir

فروغ اندیشه:چرا آقای آشتیانی به مشهد نقل مکان کردند(در سال ۱۳۳۸ هـ.ش)آیا علت آن‏ مقابله با جو ضد فلسفی حوزه مشهد بود؟

استاد موسوی:عوامل مختلفی داشته است،وجود بارگاه ملکوتی حضرت رضا(ع)و تقاضای‏ برخی دوستانشان برای تدریس در دانشگاه فردوسی.ولی هیچ‏گاه از ایشان نشنیدم که به‏ جهت تقابل با جریان ضد فلسفی مشهد به این شهر آمده باشند.از عوامل دیگر این بود که‏ ایشان در مشهد مراجعات کمتر و آرامش و وقت بیشتری داشتند تا به کارهای تحقیقی و پژوهشی خود بپردازند.وقتی که تحصیل ایشان تمام شد،تصمیم می‏گیرند کاری کنند که هم‏ از جهت عملی برای خودشان مفید باشد و هم احیاء آثار گذشتگان باشد؛لذا مشهد برای ایشان‏ مناسب‏تر بود.

فروغ اندیشه:شما چگونه با آقای آشتیانی آشنا شدید؟در مورد کیفیت آشنایی و چگونگی‏ ورود به کلاس‏های ایشان توضیح دهید؟

استاد موسوی:من در سال ۶۸ از طریق نظام حوزوی شاگرد ایشان شدم.از موقعی که دیپلم‏ گرفتم،علاقمند به فلسفه و عرفان بودم،لذا به حوزه قدم گذاشتم و پس از طی مقدمات و منطق،شروع به خواندن فلسفه نمودم.و تنها استاد منحصر به فرد در حوزه مشهد،در زمینه‏ فلسفه،ایشان بودند.از ابتدا با ایشان،منظومه حاج ملا هادی سبزواری را شروع کردیم.البته‏ قبل از این با ایشان از طریق مطالعه آثار و مقالاتشان آشنا بودم.وقتی اسم ایشان را شنیده و آثارشان را مطالعه کردم،در درون خود،احساس علاقه به ایشان پیدا می‏کردم.کلاس اول ما با ایشان،درس منظومه سبزواری با حدود پانزده طلبه در مدرسه امام صادق(ع)بود که تازه تا آخر هم همین تعداد باقی نماندند.

فروغ اندیشه:به ‏هرحال با جو ضد فلسفی حوزه مشهد در تقابل بودند؟

استاد موسوی:اولا:همان زمانی که پیروان میرزا مهدی اصفهانی(ره)در حوزه علیمه مشهد غلبه پیدا کردند و وجهه مشهد به وجهه ضد فلسفی مشهور شد،اینگونه نبود که در حوزه، مدرس و مدافع فلسفه نباشد.در همین شبستان مسجد گوهرشاد،آقای حلبی منبر می‏رفت و فلاسفه را نفرین می‏کرد و در شبستان دیگر،منبری دیگر صراحتا می‏گفت که اینها نمی‏فهمند و جاهلند.و از فلسفه اسلامی دفاع می‏کرد.یا مثلا مرحوم فقیه سبزواری از مدافعان فلسفه‏ اسلامی بودند.پس در گذشته هم اینگونه نبود که اینها،یکه‏تاز باشند و هیچ کس مقابل آنها نباشد اگرچه غالب بودند.قبل از سال ۳۸ بود که مرحوم میلانی به مشهد آمدند و خود ایشان‏ هم اهل فلسفه بودند،پس نوعی مبالغه‏گوی در مورد جو ضد فلسفی حوزه مشهد شده است.

ثانیا:آقای آشتیانی از سال ۶۴ در حوزه تدریس می‏کردند،اما صرف حضور ایشان از سال ۳۸ در مشهد به عنوان یک فیلسوف روحانی که طبیعتا با برخی افراد حوزوی هم ارتباط دارند،این‏ خود کافی بود که جبهه مدافع فلسفه حرف‏هایی برای گفتن در مشهد داشته باشد.و ثالثا:یک‏ مرتبه خود ایشان به من فرمودند که من به مشهد نیامدم تا با این‏ها بخواهم بی جهت درگیر شوم در عین اینکه باید در نظر داشت که خصوصیات ایشان که صراحت بیان است،بالاخره کار خود را می‏کند و هر کجا که کسی مخالفت بکند،با صراحت،بیان می‏کنند که ایشان بی‏سواد است و یا اینکه نمی‏فهمد.

آن کسانی که مخالف ایشان در حوزه بودند،حداکثر دو برخورد اینها این بوده که انتقاد کنند و یا برای نرفتن به درس ایشان تبلیغ کنند.چنانچه در موقعی که من خود به درس ایشان‏ می‏رفتم،سعی بر این داشتیم که بقیه متوجه نشوند تا برایمان مشکل ساز نشود.در مدرسه امام‏ صادق(ع)از همان ابتدا،جایگاهی برای فلسفه بوده است.و اساتیدی مثل آقای آشتیانی و یا دکتر دینانی در آنجا درس داده‏اند.البته از معدود مدارسی است که تدریس فلسفه و عرفان در آنجا بوده است.

فروغ اندیشه:خصوصیات ویژه درس ایشان چه بود؟از شاگردان ایشان چه کسانی بودند؟

استاد موسوی:درس آقای آشتیانی خصوصیات خاص خود را داشت مثل شخصیت‏ خودشان،منحصر به فرد بود.درس ایشان برای همه قابل استفاده نبود؛چرا که ایشان بسیار سنگین و سطح بالا درس می‏دادند؛لذا با گذشت جلسات،تعداد طلاب رو به کاهش می‏رفت. و علت اصلی آن سنگینی مطلب بود.و خود فلسفه هم که مشکلات و صعوبت خاص خود را دارد؛لذا،تعداد آنها که مداوم از کلاس‏ها استفاده می‏کردند،خیلی کم بود و از برجسته‏ترین‏ شاگردان ایشان در مشهد،آقای حسینی آملی و یا آقای حسینی شریف بودند.

فروغ اندیشه:چه ویژگی‏هایی درس ایشان را از لحاظ علمی،اخلاقی،از بقیه کلاس‏ها متمایز می‏کرد؟

استاد موسوی:به لحاظ علمی و درسی،ایشان برای شاگرد مبتدی مشکل و بی فایده بود.و از جهت دیگر هر کجا که در درس،مناسبتی پیدا می‏شد،به جهت علاقه شدید خودشان به‏ عرفان،گریزی به مطالب عرفانی می‏زدند.و عرفان به مراتب مشکل‏تر از فلسفه بود.سومین‏ خصوصیت درس ایشان این بود که اگر مسئله‏ای به مسائل دیگری از فلسفه مرتبط می‏شد، مطالب دیگری خارج از عبارت گفته می‏شد به طوری که با دو یا سه جلد اسفار،گویا که همه‏ مطالب فلسفی نزد ایشان خوانده شده باشد.و این اگرچه حسن است؛زیرا نشان از تسلط

ایشان به همه مباحث دارد اما به‏هرحال کار طلبه را مشکل می‏کند.درس دیگر ایشان این بود که بر متن،زیاد تأکید نمی‏کردند و فقط از روی متی می‏خواندند و آن را ترجمه نمی‏کردند.این‏ از جهت درسی بود اما از جهت علمی به جهت غوری که در آثار گذشتگان داشتند و شاید کمتر فیلسوف یا عارفی باشد که ایشان در کتب او غور نکرده باشند چنانچه از تحقیقات و کتب ایشان بر می‏آید لذا ایشان از جهت مبانی و همچنین تسلط به مسائل،خیلی قوی بودند. و از جهت اخلاقی،مهم‏ترین خصوصیات ایشان حرّیت،صراحت لهجه و شجاعت بود و برای‏ او مهم نبود که صاحب نفوذی از حرف ایشان،بدش بیاید.آنچه را که فکر می‏کردند،درست‏ است بیان می‏کردند و اصلا اهل مجامله و پرده پوشی نبودند و این صراحت مربوط به همه‏ جهات،مثل برخورد با افراد می‏شد.ضمن اینکه ایشان خیلی مهربان بودند؛به طوری که‏ شخصی بعد از چند جلسه درس،محبت عمیق ایشان به دانشجو را حس می‏کرد.اگر متوجه‏ می‏شدند که طلبه‏ای مشکلی دارد،سعی در برطرف کردن آن می‏نمودند.ایشان نه وابسته به‏ جایی بود و نه طمعی به کسی یا چیزی داشت؛لذا صراحت لهجه ایشان شامل همه ابعاد برخوردشان اعم از برخوردهای اجتماعی و سیاسی می‏شد.علی رغم آنچه که مشهور است، ایشان اصلا از لحاظ اجتماعی گوشه‏گیر نبودند،مثلا هر روز رادیوهای خارجی را برای اطلاع‏ از وضعیت موجود گوش می‏دادند.و با اشخاص مختلف از افکار مختلف و حتی با خارجی‏ها برخورد داشتند و بالاخره از لحاظ سیاسی و اجتماعی نظراتی برای خود داشتند.

فروغ اندیشه:یکی از انتقاداتی که به حوزه‏های علمیه می‏شود این است که کاری به مسائل‏ اجتماعی و دردهای جامعه ندارند.خیلی از روحانیون حداکثر کارشان این است که بیایند، درسی در حوزه خود بدهند و به خانه برگردند؛آیا استاد آشتیانی هم همینگونه بود؟

استاد موسوی:اول باید دید که دردهای جامعه ما چیست امروز اگر از یک نفر عامی بپرسید که درد جامعه چیست،اولین چیزی که به ذهن می‏رسد،مشکل اقتصاد و یا فحشاء است ولی‏ اینها دردها و مشکلات محسوس است ولی ما مشکلات غیر محسوس هم داریم که همواره در پشت پرده مخفی هستند.و مشکلات اعتقادی از این جمله‏اند.اگر کسی دچار انحراف اعتقادی‏ یا الحاد شد،او به هلاکت ابدی می‏افتد.هر گروهی به جهت تخصصی که دارد،باید قسمتی از مشکلات را حل کند؛توقع این که مثلا فیلسوفان یا فقهاء،مشکلات اقتصادی را حل کنند، توقعی بی‏جاست.یکی از مهم‏ترین وظایف فیلسوف در جامعه ما،پاسخ به شبهات اعتقادی‏ است و لازمه آن،درس و بحث و مطالعه و تحقیق در فلسفه است.آقای آشتیانی در جهت‏ تخصص خود فعالیت کرده‏اند و همین تدریس در دنشگاه و حوزه و تربیت شاگردان،

بزرگ‏ترین خدمت به فرهنگ جامعه و زیر بناهای اعتقادی است.البته اگر فیلسوفی یا فقیهی، نظری در رابطه با مسائل اجتماعی و اقتصادی یا غیر آن دارد،باید آن را اظهار کند که این کار را هم می‏کنند؛اما در هر حال،خارج از حوزه تخصصی اوست و وظیفهء او بیان راهکار،برای‏ حل مشکل اقتصاد نیست.

فروغ اندیشه:آیا می‏شود از استاد آشتیانی به عنون احیاگر فلسفه در عصر کنونی نام برد؟

استاد موسوی:وقتی صحبت از احیاگر می‏کنید،یعنی خللی و خاموشی در فلسفه رخ داده و حالا کسی به دنبال روشنی مجدد آن است.هیچ‏گاه فلسفه اسلامی در حوزه‏های علیه نمرده‏ است تا احیاگری بخواهد.سنت فلسفه از قدیم بوده است و برخی فلاسفه آن را پیشرفت‏ داده‏اند و نه اینکه احیا کرده باشند.البته احتمال دارد گاهی شدت و ضعفی بوده باشد.اگر منظور از احیاگری،معنای لفظی کلام باشد،این حرف نسبت به هیچ‏کس صحیح نیست.اگر مقصود این باشد که شخصی در انتقال سنت فلسفی نقشی داشته است.البته این درست است‏ و استاد آشتیانی نقشی بسزا در این انتقال داشته‏اند هم از جهت تربیت شاگردان و هم از جهت‏ تألیفاتی که داشته‏اند.و کمتر کسی پیدا می‏شود که کاری به عظمت کار ایشان در نشر آثار فلسفی و عرفانی گذشتگان به شیوه امروزی با مقدمات و حواشی مفصل انجام داده باشد.البته‏ ممکن است نقص‏هایی در نحوه چاپ باشد ولی باید انصاف داشت که با امکانات بسیار محدودی که داشتند واقعا کار ایشان به صورت یک تنه،کاری معجزه آسا بود.

نقش دیگری که منحصر به ایشان می‏شود این است که در بین فلاسفه بعد از ملا صدرا تقریبا تنها فیلسوفی است که به تاریخ فلسفه نیز اهتمام داشته‏اند و مثلا مقدمات بسیاری که‏ ایشان نوشته‏اند،تاریخی از فلسفه نیز می‏باشد.و ایشان اطلاعاتی را که بیشتر جنبه افواهی دارد و از اساتید خود شنیده بودند،در کتب خود منعکس کرده‏اند،که اگر ایشان نمی‏نوشتند،هیچ‏ گاه به ما منتقل نمی‏شد.و این در دنیای امروز که به تاریخ فلسفه،بیش از خود فلسفه اهتمام‏ می‏ورزند،قابل توجه است.

فروغ اندیشه:لطفا کمی در مورد خصوصیات اخلاقی ایشان توضیح دهید؟

استاد موسوی:ایشان نسبت به دانشجویان و طلبه ‏ها حتی اشخاصی که حتی یک روز درس‏ ایشان نیامده بودند،بسیار مهربان بودند.خصوصیات دیگر ایشان که شاید خیلی‏ها توجه نداشته‏ باشند،مسئله تواضع ایشان است که در برخوردهای اولیه این طور می‏نمود که ایشان هیچ‏کس‏ را قبول ندارد،ولی این،به خاطر صراحت لهجه ایشان بود اما از نظر اخلاقی،واقعا متواضع‏ بودند نه اینکه ادای تواضع در آورند و حتی در برخورد با دانشجویان و طلاب خود را هیچ

گاه تافته جدا بافته نمی‏دانستند.در مسیر برگشت از درس،به هر طلبه‏ای سلام می‏کردند.من‏ خودم شاهد بودم که مخالفین فلسفه،گاهی جواب سلام ایشان را نمی‏دادند.هیچ‏گاه اجازه‏ نمی‏دادند کسی دست ایشان را ببوسد و حتی یک مرتبه در بین دو درس،دعوایی بر سر این‏ شد که کسی می‏خواست،دست ایشان را ببوسد و ایشان قبول نمی‏کردند به طور کلی از مرید و مراد بازی متنفر بودند.

به نظر بنده از ایشان می‏توان به عنوان حکیم الهی و استاد مسلم عصر حاضر در فلسفه و عرفان یاد کرد،فلسفه برای استاد تمام زندگی‏اش بود و هیچ وقت استاد به آن به عنوان یک‏ شغل نگاه نمی‏کرد.استاد آشتیانی پیرو حکمت متعالیه هستند البته نه به عنوان یک مقلّد بلکه‏ پیروی ایشان از یک مکتب یک پیروی تحقیقی است.زیرا در بسیاری از موارد انتقاداتی نسبت‏ به ملا صدرا وارد می‏کنند و یا در مقام پاسخگویی به برخی از انتقاداتی که به ملا صدرا شده،بر می‏آیند.

استاد در فلسفه متأثر از ملا صدرا و در عرفان از ابن عربی است.امتیاز استاد در مقایسه با سایر اساتید فلسفه بعد از ملا صدرا،در تعدّد آثار ایشان و نیز احیای آثار گذشتگان از طریق‏ تصحیح،تنقیح و نیز مدّون کردن تاریخ فلسفه اسلامی است.لذا اگر کسی بخواهد فلسفه‏ اسلامی بخصوص حکمت متعالیه را بشناسد،بدون در نظر گرفتن آثار استاد امکان پذیر نیست.و از بهترین آثار استاد می‏توان به شرح فصوص الحکمه اشاره کرد.